گردباد، تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
گردباد، تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
مرکّب از: دنگ فارسی + دلو = دلی، ترکی دیوانه. (یادداشت مؤلف)، به ترکی ابله و سفیه و دیوانه. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) : ایر و گلو ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلو هرکه ازین هر دو برست اوست اخی اوست کلو. مولوی
مُرَکَّب اَز: دنگ فارسی + دلو = دلی، ترکی دیوانه. (یادداشت مؤلف)، به ترکی ابله و سفیه و دیوانه. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) : ایر و گلو ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلو هرکه ازین هر دو برست اوست اخی اوست کلو. مولوی
دنگ کوبنده. دنگی. کسی است که مزد گیرد و به دنگ شلتوک را از پوست برآرد تا برنج را سفید کند، و در لهجۀ شوشتری آن را دنکو گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). شخصی که برنج را از پوست جدا کند. (برهان) (ناظم الاطباء). کسی که در دنگ کار کند و شلتوک کوبد. رجوع به دنکو شود
دنگ کوبنده. دنگی. کسی است که مزد گیرد و به دنگ شلتوک را از پوست برآرد تا برنج را سفید کند، و در لهجۀ شوشتری آن را دنکو گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). شخصی که برنج را از پوست جدا کند. (برهان) (ناظم الاطباء). کسی که در دنگ کار کند و شلتوک کوبد. رجوع به دنکو شود
به معنی دنگاله است که یخ زیر ناودان و امثال آن باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). دنگاله و گلفهشنگ. (ناظم الاطباء) : خلم از دماغ و بینی من تا به پشت پای گشته ست دنگ داله ز سردی و از خمار. ؟ (از انجمن آرا). رجوع به دنگاله و گلفهشنگ شود
به معنی دنگاله است که یخ زیر ناودان و امثال آن باشد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). دنگاله و گلفهشنگ. (ناظم الاطباء) : خلم از دماغ و بینی من تا به پشت پای گشته ست دنگ داله ز سردی و از خمار. ؟ (از انجمن آرا). رجوع به دنگاله و گلفهشنگ شود